فرهنگ مقاومت نيز با توجه به ویژگیهای ذاتي دنياي
مادي كه آميخته با انواع ظلمها و ناعدالتیها است، براي انسان در قرآن كريم بهروشنی
تبيين شده است. حقيقت مقاومت كه همان پايداري در مسير توحيد و استقامت بر آن است و
همچنین روشهای برخورد با مانعها و مسير رسيدن به هدف غايي كه قرب و رضوان الهي و
حيات طيبه است، با ارائه انواع الگوهاي عملي برای پيروان اين راه ترسیم و معرفیشده
است. ازآنجاکه استقامت بر توحيد و مخالفت با شرك و ظلم و بیعدالتیهای دنياي مادي
بر اساس ویژگیهای فطري انسان است، پس مقاومت و ايستادگي امري جداناپذیر از زندگي
انسانهای الهي و موجب فلاح و رستگاري و حرکت و پايداري آنان بر بينش توحيدي است و
مقابله با مانعها و رويارويي با فرعونيان هر عصر را آسان میکند.
استقامت ابراهيم(ع) درحرکت توحيدی خويش و
مبارزه با بتپرستی و ظلم نمروديان (مريم: 42-48 و انبيا: 52-57) او را خليل و
محبوب خدا نمود. دیگر انبیاء الهی نیز همچون نوح(ع)، موسي(ع)و ... از مصادیق و الگوهای مقاومتاند.
پايداري اصحاب كهف نیز در اعتقادات توحیدیشان و مقاومت آنان در برابر مشركان، نام
آنان را در قرآن کریم جاودان ساخت (كهف:14،16،20). مؤمن آل فرعون، ساحران فرعون و
همچنين آسيه كه بر اساس بنمایههای تربيتي فضيلتجويي، کمالجویی و گرایش به
جاودانگي، از الگوهاي مقاومت در یکتاپرستی به شمار میروند.
در عصر حاضر كه فرعونيان زمان از هيچ ظلمي، نسبت به
مردم و دشمنی نسبت به یکتاپرستان كوتاهي نمیکنند، نیاز است كه فرهنگ مقاومت را بر
اساس ویژگیهای كلي انسانها و ارائه الگوهاي قرآني براي همگان ترسیم کنیم؛ اگرچه
بر اساس فطرت توحيدي، همواره بودهاند انسانهای آزاديخواه و صلحطلب كه مقاومت و
پایداریشان، الگو و سرمشق ديگران بوده است.
«مسئلهای که امام خمینی- رضوان الله عليه- را در
هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکّر و یکراه، برای زمان خود و در تاریخ مطرح کرد، ویژگی
ایستادگی، مقاومت و تسلیمنشدن در مقابل سختیها و مانعها بود. در برابر طاغوتها،
امام مقاومت خودش را به رخ همهی دنیا کشید؛ چه طاغوت داخل که خیلیها خسته و
ناامید شدند؛ ولی امام محکم ایستاد، ایشان بدون کوچکترین عقبنشینی در راه مبارزه
ایستادگی کرد و بعد از پیروزی انقلاب، فشارها از نوع دیگر و بهصورت همهجانبهتر
در مقابل امام پدیدار شد؛ ولی امام بازهم مقاومت کرد.» (خامنهای،1395) و بر ما است كه بر اساس آيات الهي به
گسترش اين فرهنگ و ترويج آن بپردازيم.
در ارتباط با مسئله مقاومت و استقامت، نوشتههایی
موجود است كه به توصيف و تبيين آيات الهي يا معرفي الگوهاي قرآني يا انساني در هر
عصر پرداخته است؛ ولی مقاله یا نوشتاری مشابه این با نوشتار پیش رو یافت نشد؛
چراکه در این نوشتار، بر اساس مباني تربيت اسلامي و در نظر گرفتن هدف غايي انسان،
مطابق با يك مكتب تربيتي و توحيدي، مسئله مقاومت، بهعنوان يك فرهنگ که در قرآن
كريم همراه با الگوهاي گوناگون است، بررسی و تحلیل شده است و به اين پرسشها پاسخ
میدهد كه مباني تربيتي مقاومت چيست؟ و الگوهاي مقاومت بر اساس مباني تربيتي در
قرآن، چه کسانی هستند؟
a.
1.
تبیین مفاهیم
i.
1.1. مبانی
مبانی از ماده «مبنا» و منظور از آن، بنیان، بنیاد، اساس،
شالوده و پایه است. (دهخدا، 1373، ج12، ص17759؛ انوری و
دیگران، 1381، ج ۷، ص ۶۵۹۱). در اصطلاح علم تعلیم و تربیت، مبانی زیرساخت اعتقادی، فلسفی و نوع
شناخت هر مکتبی از مبدأ هستی، جهان و انسان است؛ بنابراین اهداف، خطمشی و شیوههای
عملی در هر زمینه باید بر اساس مبانی، بنیان نهاده شود و درواقع امتیاز هر مکتبی
به مبانی آن بستگی دارد. (رهبر؛ رحیمیان، 1385، ص 37) مبنا در نظام تربیتی ویژگیهای عمومی انسان است كه شاخهاي از توصيف
انسانبوده (رک: باقری، ۱۳۸۰، ص 65) و در همه انسانها مشترک است؛ لکن نوع تربیت در
شکوفایی یا سرکوب آنها نقش دارد.
ii.
2-1.
تربیت
تربیت از ماده «الرّب» به معنى
پرورش است؛ يعنى ايجادكردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حدّ نهائى و تمام
و كمال آن برسد (خسروی حسینی، 1375، ج2، ص 29). تربیت یعنی استعدادهای درونی را
که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت درآوردن و پرورش دادن. تربیت فقط در مورد
جاندارها صادق است و باید پیرو فطرت و سرشت باشد (مطهری، 1383، ص 43). تربیت یعنی رشد دادن. تربيت در نظام
توحيدي يعني شناخت پروردگار بهعنوان رب يگانه انسان و جهان و برگزيدن او بهعنوان
رب خويش و تن دادن به ربوبيت او و رویگردانی از ربوبيت غير (باقري،1380، ص 44) در
اين تعريف سه عنصر شناخت، انتخاب و عمل از عناصر اصلي مكتب تربيتي اسلام به شمار
میآیند. زماني که انسان خدا را تنها خالق عالم هستي شناخت، نیاز است تمام افعال و
حركات خويش را در راستاي اطاعت و فرمانبرداری از او تا رسيدن به قرب و رضوان الهي
به كار گيرد.
iii.
3-1. مقاومت
واژه مقاومت برگرفته از
فعل ثلاثی مجرد «قَامَ» به معنای به پا خاستن و برخاستن و نیز پایدار ماندن است.
این واژه بر وزن مفاعله و به معنای با کسی باهم برخاستن و با کسی ضدیت کردن است (میرقادری؛
کیانی، 1391، ص 67). پایداری، استقامت، ایستادگی،
ثبات ورزیدن و پافشاری کردن نیز از دیگر معانی مقاومت است (دهخدا، 1373، ذيل ماده
مقاومت).
واژه
مقاومت بهطور صریح در قرآن ذکر نشده است؛ ولی مفاهیم مرتبط با این واژه همچون:
ثبات، پایداری، استقامت، ایستادگی، جهاد و ... در قرآن بهکاررفتهاند. منظور از
مقاومت در قرآن، افزون بر استقامت و ثبوت انسان در ایمان به خدا، گاه ایستادگی و
پایداری در میدان جهاد و گاه در مقابل امیال نفسانی و درونی است. خداوند در قرآن
کریم به کسانی که در ایمان به خداوند استقامت ورزیدهاند، بشارت بهشت میدهد: ﴿إِنَّاَلَّذِينَقٰالُوارَبُّنَااَللّٰهُثُمَّاِسْتَقٰامُواتَتَنَزَّلُعَلَيْهِمُاَلْمَلاٰئِكَةُأَلاّٰتَخٰافُواوَلاٰتَحْزَنُواوَأَبْشِرُوابِالْجَنَّةِاَلَّتِيكُنْتُمْتُوعَدُونَ﴾؛ بیتردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس
[در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند [و میگویند]:
مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده میدادند، بشارت باد. (فصلت:
30)
از بنیادیترین
اصول پیامبران در تبلیغ دین خود، پایداری در ایمان به خداوند بود. «پیامبران با
ایستادگی و مقاومت در برابر سنتهای غلط و مناسبات نادرست اجتماعی و بذل ایثار و ازخودگذشتگی
در این راه، به اصلاح جامعه پرداخته و بدون به دل راه دادن هرگونه ترس و واهمهای
از سختیها و دشواریهای پیش رو، رسالتهای الهی سنگین خود را به انجام رساندند» (اختصاصی
پایگاه حوزه، 1395). خداوند دراینباره میفرماید:﴿اَلَّذِينَيُبَلِّغُونَرِسٰالاٰتِاَللّٰهِوَيَخْشَوْنَهُوَلاٰيَخْشَوْنَأَحَداًإِلاَّاَللّٰهَوَكَفىٰبِاللّٰهِحَسِيباً﴾؛[آری این
روش خداست درباره] آنان که همواره پیامهای خدا را به مردم میرسانند و از [عظمت و
مقام] او میترسند و از هیچکس جز او واهمه ندارند و برای حسابرسی [کار باارزش اینان]
خدا کافی است. (احزاب: 39)
b.
2. مبانی
تربیتی مقاومت
مقاومت و
پایداری در ایمان به خداوند و همچنین استقامت در میدان جهاد و ایستادگی در برابر
امیال نفسانی، بهگونهای آغاز رویارویی با سختیها و دشواریها است؛ ازاینرو انسان
نیازمند یکسری از الزامهای درونی و انگیزه قوی برای این رویارویی است. حضرت علی(ع)
میفرمایند: «ثَمَرَةُ اَلْعَقْلِ اَلاِسْتِقَامَه»؛ میوۀ خرد، استقامت است (تمیمی
آمدی،1383، ج1، ص 65).
در نظام تربیتی اسلام این الزامها و گرایشها ریشه
در فطرت توحیدی انسانها دارد. خداوند متعال در قرآن بهروشنی بر این امر اشاره میکند
که مسئله توحید باوری و دین در فطرت انسانها قرار دادهشده است: ﴿فَأَقِمْوَجْهَكَلِلدِّينِحَنِيفاًفِطْرَتَاَللّٰهِاَلَّتِيفَطَرَاَلنّٰاسَعَلَيْهٰالاٰتَبْدِيلَلِخَلْقِاَللّٰهِذٰلِكَاَلدِّينُاَلْقَيِّمُوَلٰكِنَّأَكْثَرَاَلنّٰاسِلاٰيَعْلَمُونَ﴾؛ پس [با توجه به بیپایه بودن شرک] حقگرایانه و بدون انحراف با همه وجودت
بهسوی این دین [توحیدی] رویآور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن
سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛
ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند. (روم:30)
مفسران
دراینباره میگویند: ﴿فِطْرَتَ
اللَّهِ﴾ منصوب به «اغراء»[1]
است؛ يعني ملازم همان چيزي باش كه فطرت تو اقتضاء ميكند. (زمخشری، 1407، ج 3، ص
478؛ طباطبایی، 1417، ج 16، ص 128) و آنچه فطرت انسان اقتضا میکند توحید است.
زراره از امام صادق(ع) نقل ميكند كه پرسيدم آن فطرت چيست؟ فرمود: «هي الاسلام
فطرهم جمیعاً علي التوحيد»؛ آن فطرت عبارت است از اسلام و خداوند همه مردم را بر
اساس توحيد آفريد (كافى، 1407ق، ج 2، ص 10).
فطرت،
گرایشها و تمایلاتی را در انسان ایجاد میکند که سبب شوق و حرکت او میشود؛ فطرت توحیدی ودیعهای است که از آغاز تولد
از سوی خداوند در وجود انسان قرار دادهشده است. فطرت امری معنوی و سوقدهنده
انسان بهسوی خداوند و ارتقاء به بالاترین جایگاه از کمالات است؛ به دیگر سخن این
فطرت توحیدی انسان است که او را بهسوی خداوند و معنویات سوق میدهد و عطش دستیابی
به کمالات غیرمادی را در او سیراب نمیکند. تربيت انسانها
بر اساس نظام توحيدي، ميوه و ثمرهاش جز انتخاب حق و استقامت براي رسيدن به آن
نخواهد بود.
توجه به این نکته بایسته است که انسان همواره
با امیال نفسانی درونی خود و همچنین وسوسههای دنیوی و مادی روبهرو است و در این
رویارویی، مسئله مقاومت و پایداری مطرح میشود. در گفتمان مقاومت نیز با وجود
یکسری از گرایشهای معنوی در فطرت توحیدی انسان، مقاومت و پایداری او در برابر
دشواریها، شایسته و پسندیده میشود، این گرایشها كه از ویژگیهای عمومي انسانها
به شمار میرود، بهنوعی مبانی تربیتی است که در فطرت انسان وجود داشته و مشوق و
محرک او برای دستیابی به اهدافش است. در ادامه به بیان مهمترین این مباني كه در
مقاومت، براي رسيدن به سعادت انسان نقش دارند میپردازیم.
i.
1-2.
فضیلتجویی
فضیلتجویی از گرایشها و الزامهای باطنی و درونی شخصیت
انسانها است. تمایل به فضایل اخلاقی از قبیل عدالت، صداقت، امانتداری، وفای به
عهد و... امری غیرقابلانکار است و نیل به این مقصود جز با مقاومت و ایستادگی در
برابر رذایل اخلاقی ممکن نیست. رذایل اخلاقی در انسان خاستگاه درونی ندارند؛ ازاینروی
«اگر وضعیت خارجی بهگونهای باشد که نتیجه گرایش به یک فضیلت یا رذیلت اخلاقی برای
او یکسان باشد، او به سمتی میرود که زمینه درونی و گرایش باطنی به سوی آن دارد»
(اعرافی، 1378، ص 122). اموری نيز وجود دارد که انسانها به آن گرایش دارند، نه به
دلیل آنکه منفعت است؛ بلکه بهدلیل اینکه فضیلت است. فضیلت دو نوع است، فردی و
اجتماعی. فضیلت فردی مثل گرایش به نظم و انضباط، گرایش به تسلط بر نفس و حتی شجاعت
به معنای قوت قلب. فضیلت اجتماعی نیز مانند گرایش به تعاون، کمک به دیگران، مشارکت
در کار، گرایش به فداکاری و نیکوکاری و ... (مطهری، 1375، ص 78). آنچه بهعنوان
فضیلت یا رذیلت اخلاقی شناخته میشود، تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی قرار ندارد؛
بلکه نسبت به همه انسانها و در هر زمان و مکانی صادق است؛ البته در درون خوبیها
و بدیهای اخلاقی، نوعی رابط تقدم و تأخر و اهم و مهم وجود دارد که بر اساس آن در
شرایط متفاوت بهگونهای جابهجایی و اولویتبندی صورت میگیرد؛ ولی این امر ضابطة
کلی و ثابتی دارد، گرچه به لحاظ مصادیق و موارد تفاوتهایی وجود خواهد داشت
(گلپایگانی، 1380، ص 214).
انسانی که در درون
خود به فضائل اخلاقی گرایش ندارد و به مادیات و تمایلات نفسانی جاذبه و کشش بیشتری
نشان میدهد، قدرت مقاومت و ایستادگی در برابر ایمان به خدا، امیال نفسانی و جهاد
در جبهة حق را دارا نیست، گاهی هم انسان مطابق با فطرت خود، خوب و بد را تشخیص
میدهد؛ ولی در تعیین مصداق و شیوه رسیدن به آن دچار خطا میشود. در رویارویی با
امیال نفسانی درونی و وسوسههای دنیوی در دو بعد فردی و اجتماعی است که مسئله
مقاومت مطرح میشود. بر اساس مبانی تربیتی، منشأ استقامت انسانها در برابر سختیها
ریشه در فطرت و گرایشهای فضیلتجویانه آنها دارد؛ ولی در صورتی مقاومت و
ایستادگی فرد پسندیده است که با علم و آگاهی و در راستاي هدف غايي كه دستيابي به
قرب الهي است صورت گيرد و در اين مسير، در بعد فردي، فضائل انساني همچون قرب (كهف:
24)، رضوان (حديد: 27) و فلاح (اعراف: 69) را براي انسان به ارمغان میآورد و در
بعد اجتماعي نيز استقلال و عزت اسلامي (مائده: 54) را شاهد خواهيم بود.
ii.
2-2. کمالجویی
از
ديدگاه قرآن، انسان در آفرينش بهطور بالقوه، موجودي كريم است و شايستگي مقام
خليفةاللهي و مسجود فرشتگان بودن را داراست و هم امكان رسيدن به اين مقام را
بالفعل دارد. در نظام تعليم و تربيت قرآن، هر كس بايد به خود و ديگران با اين ديد
نگاه كند و ارزش خود و ديگران را بداند. شخصيت خود را خوار و فرومايه نپندارد و
همواره در راه تكامل خود و ديگران بكوشد، ارزش كرامت ذاتي خود را بداند و طوري
حركت كند كه كرامت ذاتي را به كرامت ارزشي متصل نمايد و آگاه باشد كه خداوند براي
او مقام خليفةاللهي را در نظر گرفته است و بايد تلاش نمايد كه به اين مقام برسد
(ر.ک: فرهادیان، 1393، ص152).
﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فِي الْبَرِّ وَ
الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّيِّبتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَي كَثِيرٍ
مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾؛ ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكي سوار كرديم و از
چيزهاي خوش و پاکیزه روزي داديم و بر بسياري از مخلوقات خويش برتريشان داديم
(اسراء:70).
هر انسانی
بر اساس گرایش باطنی و فطری خود خواهان تغییر و تحول است، انگیزه حرکت انسان نیز
میل به کمالات است؛ ولی هر حرکت و تغییری به کمال ختم نمیشود «سیر تربیتی در دین
بر محور تقویت عامل گرایشی یعنی تمایل به کمال و کمالجویی قرارگرفته است و انسان
در صورتی میتواند به قرب الهی نائل شود که درصدد بسط و گسترش کمالات وجودی خود
برآید. حتی گرایشهای دیگر از قبیل حقیقتجویی، خداجویی و فضیلتجویی نیز با تکیهبر
این گرایش قابل توجیه و تفسیر است و اگر گرایش به کمال در انسان وجود نداشته باشد،
تمایل به حقایق و فضایل و خداوند که منبع همه کمالات است، مفهومی نخواهد داشت»
(اعرافی،1378، ص 129).
توجه به این نکته که انسان بهصورت فطری هر کمالی را بهصورت
نامحدود میخواهد، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که کمال نهایی انسان، تقرب
جستن به خداوندی است که سرچشمه پایانناپذیر همه کمالات است و در اثر قرب به او
چنان بهجت و سعادتی نصیب انسان میشود که با هیچ لذت و موقعیت دیگری قابل قیاس
نیست (مصباح یزدی،1391، ص 177). چنانکه قرآن کریم کسانی را که در انجام کارهای
نیک پیشگاماند، مقربان درگاه الهی میخواند: ﴿وَاَلسّٰابِقُونَاَلسّٰابِقُونَ*أُولٰئِكَ اَلْمُقَرَّبُونَ﴾؛
و پیشیگیرندگان [به اعمال نیک] که پیشی گیرندگاناند [به رحمت و آمرزش]، اینان مقرباناند (واقعه:10-
11). مبارزه انسان با سختیها و مقاومت در برابر
موانع براي رسيدن به كمال مطلوب نيز به اساس اين مبنا تحقق مييابد.
iii.
3-2. گرایش
به زندگی اجتماعی مطلوب
در جامعه
مطلوب، انسانها برای تواناییهای دیگران و رعایت حقوق افراد و بهرهگیری از
امکانات آنها احترام قائلاند و زمینه را برای ارائه قابلیتهای فردی فراهم
میسازند و ابتکار و خلاقیت را پرورش میدهند. هرچه پیوند و تعامل صمیمانه
انسانها با یکدیگر بیشتر باشد، کمتر در مقابل هم جبههگیری میکنند و احتمال تنش
کاهش مییابد و تفرقه و جدایی جای خود را به عطوفت و مهربانی میدهد (ر.ک:
اعرافی،1378، ص 134). خداوند متعال در قرآن کریم دراینباره میفرماید: ﴿وَاِعْتَصِمُوابِحَبْلِاَللّٰهِجَمِيعاًوَلاٰتَفَرَّقُواوَاُذْكُرُوانِعْمَتَاَللّٰهِعَلَيْكُمْإِذْكُنْتُمْأَعْدٰاءًفَأَلَّفَبَيْنَقُلُوبِكُمْفَأَصْبَحْتُمْبِنِعْمَتِهِإِخْوٰاناًوَكُنْتُمْعَلىٰشَفٰاحُفْرَةٍمِنَاَلنّٰارِفَأَنْقَذَكُمْمِنْهٰاكَذٰلِكَيُبَيِّنُاَللّٰهُلَكُمْآيٰاتِهِلَعَلَّكُمْتَهْتَدُونَ﴾؛ و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهلبیت (علیهمالسلام)] چنگ زنید و پراکنده
و گروهگروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاهکه [پیش از بعثت پیامبر و
نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دلهای شما پیوند و الفت برقرار کرد،
درنتیجه به رحمت و لطف او باهم برادر شدید و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شمارا از
آن نجات داد؛ خدا اینگونه، نشانههای [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن میسازد
تا هدایت شوید. (آلعمران:،103)
انسان صرفنظر
از اینکه به چه جامعهای تعلق دارد، دارای ویژگیهای بنیادین است که عبارتاند از فطرت،
کرامت و حریت. انسان در عین برخورداری از این ویژگیها، عضوی از جامعهای معیّن
نیز است. عضویت در جامعهای معیّن، فرد را در بستر و وضعیت فرهنگی و اجتماعی خاصی
قرار میدهد و بهاینترتیب او در عرصهای از تأثیرات معیّن قرار دارد؛ ولی
قابلیتهای درونی و انسانی وی مانع از آن میشود که لزوماً به صورتی انفعالی متأثر
از جامعه خود باشد (باقری، 1391، ص 59)؛ ولی انسانها تا حدودی از رفتار و سبک
زندگی افراد دیگر اجتماع تأثیر میپذیرند. افزون بر این، عملکرد انسانها بر دیگر
موجودات و محیط زندگی انسانها نیز اثرگذار است؛ چنانچه خداوند در قرآن کریم
میفرماید: ﴿ظَهَرَاَلْفَسٰادُفِياَلْبَرِّوَاَلْبَحْرِبِمٰاكَسَبَتْأَيْدِياَلنّٰاسِلِيُذِيقَهُمْبَعْضَاَلَّذِيعَمِلُوالَعَلَّهُمْيَرْجِعُونَ﴾؛ در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند، فساد
و تباهی نمودار شده است تا [خدا کیفر] برخی ازآنچه را انجام دادهاند به آنان بچشاند،
باشد که [از گناه و طغیان] برگردند. (روم:41)
محیط
اجتماعی زندگی افراد، ممکن است دارای فرهنگها و سنتهایی برخلاف گرایشهای فطری و
خداجویانه انسان باشد و همواره این امکان وجود دارد که انسان ناخواسته تحت تأثیر
این شرایط قرار گیرد؛ ولی نظام تربيتي اسلام، بر اساس میل باطنی و گرایش به زندگی
اجتماعی مطلوب، تحتتأثیر این شرایط قرار نگرفته است و براي رسيدن به حيات طيبه
(نحل: 97) به معناي زندگي پاك كه جميع شئون انسان، از پاكي و طهارت جسمي گرفته تا
فكري- عقلي، اخلاقي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي را در بر بگیرد، (باقري،1380، ص 57)
در برابر شرايط موجود مقاومت میکند.
خداوند
متعال ماجراي فردي ثروتمند و مستكبر كه قارون نام داشت را در قرآن كريم گزارش
میدهد (قصص: 76-83) سپس به يك حقيقت كلي اشاره میکند و میفرماید: سراى آخرت را
براى كسانى قرار مىدهيم كه نه اراده برترىجويى در زمين دارند و نه فساد مىكنند
(قصص: 84)؛ نهتنها برترىجو و مفسد نيستند، بلکه «اراده» آن را نيز نمىكنند،
قلبشان از اين امور پاك و روحشان از اين آلودگیها منزه است(رك: تفسير نمونه،
ج16، ص: 178).
iv.
4-2. گرایش
به جاودانگی
اگر انسان
موجودی فانی بود، نهتنها گرایش به بقا در او وجود نداشت، بلکه حتی گرایش به امور
جاودانه از قبیل خدا، حقیقت و فضیلت نیز در او به وجود نمیآمد. همچنین اگر او
موجودی جاودانه و ابدی بود، ولی تمایلی به جاودانگی در او وجود نداشت، هرگز به
امور ابدی گرایش نشان نمیداد؛ ولی گرایش پایانناپذیر و ابدی و میل به حقیقتجویی
و خداجویی و انجام اعمال نیک از نشانههای بارز این روحیه در انسان است. حتی تمایل
انسان به کسب قدرت، ثروت، نفوذ اجتماعی و ... نیز سیریناپذیر است و هر چه بر
میزان آن افزوده شود، بازهم طالب حد بیشتری از آنهاست. این رفتار، بهطور
غیرمستقیم نشاندهندة جوشش درونی میل به جاودانگی در او است (اعرافی، 1378، ص
126).
همانطور
که گفته شد انسان دارای گرایشهای زودگذر دنیوی نیز است که گاه موجب فراموشی و
سستی انسان در نیل به اهداف معنوی جاودانه میشود؛ بنابراین در مواقعی انسان بر
اساس فطرت و گرایش به جاودانگی، بهقصد اهداف والاتر در برابر تمایلات و گرایشهای
زودگذر دنیوی مقاومت نشان میدهد؛ چراکه معتقد است آنچه به خداوند بازمیگردد
جاودانه و فناناپذیر است: ﴿كُلُّمَنْعَلَيْهٰافٰانٍ*وَ يَبْقىٰ وَجْهُ رَبِّكَ
ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِكْرٰامِ﴾؛ همه آنان که روی
این زمین هستند، فانی میشوند و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی میماند.
(رحمن:26
-27)
ازاینرو انسان با بينش توحيدي براي رسيدن به
اين جاودانگي از زندگي پر از رفاه مادي و از لذتهای زودگذر دنيا چشم ميپوشد تا
جاودانه شود و خداوند متعال نيز اين بشارت را درباره کشتهشدگان در راه دین و جبهة
حق ميدهد و ميفرمايد: ﴿وَلاٰتَحْسَبَنَّاَلَّذِينَقُتِلُوافِيسَبِيلِاَللّٰهِأَمْوٰاتاًبَلْأَحْيٰاءٌعِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُونَ﴾؛ و هرگز گمان مبر
آنان که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده
میشوند. (آلعمران:169)
و به همين
علت سختي و مشكلات مقاومت در برابر دشمنان را آسان میکند. در صدر اسلام پس از جنگ
احد بهرغم شكستي كه مسلمانان از مشركان متحمل شده بودند، حادثه «حمراءالاسد»
اتفاق افتاد كه خداوند متعال در قرآن كريم چنين گزارش میدهد:
﴿اَلَّذِينَقٰالَلَهُمُاَلنّٰاسُإِنَّاَلنّٰاسَقَدْجَمَعُوالَكُمْفَاخْشَوْهُمْفَزٰادَهُمْإِيمٰاناًوَقٰالُواحَسْبُنَااَللّٰهُوَنِعْمَاَلْوَكِيلُ﴾؛ اینها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: مردم [لشكر
دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع كردهاند؛ از آنها بترسيد! اما اين سخن، بر
ايمانشان افزود؛ و گفتند: خدا ما را كافى است؛ و او بهترين حامى ماست. (آل عمران:
173)
آنها نهتنها
نهراسيدند، بلكه در ايمان و استقامت خود ثابتقدمتر شدند و اين از خاصيت ايمان به
هدف و بينش توحيدي مسلمانان است كه شهادت در راه حق را رسيدن به خدا و جاودانه شدن
میدانند (رك: مکارم شیرازی، 1374، ج 3 ص 178).
با توجه به
آنچه گفته شد، پايداري در كسب فضیلتها و رسيدن به كمال و مقاومت در برابر مانعها
تا رسيدن به اهداف غايي تربيت اسلامي، در بعد فردي همچون قرب و رضوان الهي و فلاح
و در بعد اجتماعي که رسيدن به حيات طيبه است، بر اساس فضيلتجويي، کمالجویی،
گرايش به زندگي اجتماعي مطلوب و درخواست جاودانه شدن روح انسان است. تمامي اين
موارد در سرشت انسان نهادینهشده است و نظام تربيت اسلامی، انتخاب و گزينش آگاهانه
و شوق و انگيزه براي رسيدن به اين اهداف را در پيروان خويش به وجود میآورد و صحنههای
زيباي فداكاري و رشادت تا رسيدن به شهادت را رقم میزند. قرآن كريم كه كلام وحي
الهي است، نسخه سعادت انسانها را با ارائه الگوهاي عملي اين مباني ترسيم کرده است
كه در ادامه به بیان برخي از این مصاديق میپردازیم.
v.
3.
مصادیق مقاومت
1.
1-3. پیامبران
انبیاء
مصادیق آشکار مقاومت و استقامت در آیات قرآن کریم هستند. آنان با ایمان راسخ، به
تبلیغ دین میپرداختندو چهبسا بسیار تکذیب میشدند؛ ولی در این راه بر اساس همان
مباني تربيتي مذكور در برابر تمام سختیها و ناملایمات ایستادگی میکردند. خداوند
متعال نیز در برابر تکذیبکنندگان آنان را به صبر و پایداری دعوت میکند: ﴿وَلَقَدْكُذِّبَتْرُسُلٌمِنْقَبْلِكَفَصَبَرُواعَلىٰمٰاكُذِّبُواوَأُوذُواحَتّٰىأَتٰاهُمْنَصْرُنٰاوَلاٰمُبَدِّلَلِكَلِمٰاتِاَللّٰهِوَلَقَدْجٰاءَكَمِنْنَبَإِاَلْمُرْسَلِينَ﴾؛ مسلماً پیش از
تو رسولانی تکذیب شدند [و مورد آزار قرار گرفتند] و بر تکذیب و آزاری که دیدند، شکیبایی
ورزیدند تا یاری ما به آنان رسید، [تو نیز شکیبایی کن تا یاری ما به تو برسد. این سنّت
خداست] و سنّتهای خدا را تغییردهندهای نیست؛ و قطعاً بخشی از سرگذشت پیامبران [در
آیاتی که پیشازاین نازل شده] به تو رسیده است (أنعام: 34).
در ادامه،
مقاومت و استقامت چند تن از پیامبران بهاختصار شرح داده میشود:
1-1-3.
حضرت نوح
سران
و بزرگان كافر قوم نوح(ع)كه به خاطر ثروت و
قدرتى كه داشتند خود را شریفتر از ديـگران میپنداشتند، به اومیگفتند: ما تو را جز بشرى مانند خود نمیبینیم (هود: 27) آنان همچنین
پا را فراتر میگذاشته نسبت جنون، گمراهى و دروغ به او و پيروانش میدادند و میگفتند:
او جز مردى ديوانه نيست (مؤمنون: 23) كه به جنون دچار شده يا میگفتند:ما تو را در گمراهى آشـكـارى میبینیم (اعراف: 60) و او را تکذیب میکردند
(شعراء: 105؛ قمر: 9؛ مؤمنون: 38).
بـا
تـوجـه بـه عـمر طولانى و سالهای بیشماری كه نوح(ع) در ميان مردم بود و نيز افراد انـدكـى كـه بـه وى ايـمـان
آوردنـد و علاقه زيادى كه قوم او به بتپرستی داشتند و نوح(ع) به خداوند متعال سرسختي مخاطبان خود را چنين گزارش میکند:
«پروردگارا، من قوم خود را شب و روز (بهسوی تو) دعوت كردم، ولی دعوت من چيزى جز
فرار از حقّ بر آنان نيفزود و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و
تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را
بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند» (نوح: 5-7).
با اینهمه
نوح(ع) در مقابل آنها استقامت کرد و
در ایمان و دعوت خود ثابتقدم بود. گذشته از نـاسـزاهـاى زيـادى كـه بـه او
گـفـتـنـد و ديوانه، گمراه و جنزدهاش خواندند، انواع شكنجه بدنى و آزار جسمى را
هم به او میرساندند (رسولی،1380، ص 25-26). در برابر تمام این ناملایمات
و سختیها، نوح(ع) به تمام استدلالهای آنان پاسخ منطقی میدهد، نخست مىگويد: اى قوم، اگر من داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى
پروردگارم باشم و مرا در انجام اين رسالت مشمول رحمت خود ساخته و اين موضوع بر اثر
عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد، آيا بازهم مىتوانيد رسالت مرا انكار كنيد و از پيروى
من دستبردارید؟! ﴿قٰالَ يٰا
قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتٰانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ﴾ (هود: 28)در اينكه اين پاسخ مربوط به کدامیک از ايرادهاى
سهگانه مستكبران قوم نوح(ع)است، مفسران دیدگاههای فراوانى دارند؛ ولى
با دقت روشن مىشود كه اين پاسخ جامع مىتواند جوابگوى هر سه ايراد گردد؛ زيرا نخستين
ايرادشان اين بود كه چرا تو انسان هستى؟! او در پاسخ مىگويد: درست است كه من انسانى
هستم همچون شما، ولى مشمول رحمت الهى واقعشدهام و دليل و بينه آشكارى به من داده
است؛ بنابراین انسانيتم نمىتواند مانع اين رسالت بزرگ باشد و لزومى ندارد كه فرشته
باشم.
دومين ايراد آنها اين بود كه پيروان تو افراد بىفكر و
ظاهربین هستند، او مىگويد: شما بىفكر هستيد كه اين حقيقت روشن را انكار مىكنيد؛
زيرا دلایلی با من است كه براى هر فرد حقیقتجویی كافى و قانعکننده است، مگر افرادى
چون شما كه زير پوشش غرور و خودخواهى و تكبر و جاهطلبى، چشم حقیقتبینشان
ازکارافتاده باشد.
سومين
ايراد آنها اين بود كه مىگفتند ما هيچ برترى براى شما بر خود نمىيابيم و او در پاسخ
مىگويد: چه برترى از اين بالاتر كه خداوند مرا مشمول رحمتش ساخته و مدارك روشن در
اختيارم گذاشته است؛ بنابراین هيچ دليلى ندارد كه شما مرا دروغگو خيال كنيد، زيرا
كه نشانههاى صدق گفتار من آشكار است(مکارم شیرازی، 1374، ج9، ص: 73) و در پايان آيه مىگويد: آيا
من مىتوانم شمارا بر پذيرش اين بينه روشن مجبور سازم درحالیکه آمادگى نداريد و از
پذيرش و حتى تفكر و انديشه پيرامون آن كراهت داريد؟! ﴿أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ﴾(هود، 28)؛ بنابراين
اگر زمينهي گرایشهای فطري صحيح بهواسطه تربیتهای نادرست برای انسانها از بين
رفته باشد، راه هدايت و مسير مقاومت براي آنان معنا و مفهومي نخواهد داشت و به
انكار و دشمنی میپردازند.
2-1-3.
حضرت موسی
موسی(ع) نیز مانند سایر
انبیاء بارها از سوی فرعون، حاکم سرکش و مستکبر عصر خود تکذیب شد (قصص: 38؛ الحج،
44). در قرآن کریم سرکشی، طغیان و استکبار فرعون از ایمان به خداوند بهروشنی بیان
شده است (قصص: 4 و 39). خداوند متعال به موسی(ع) فرمان میدهد که در برابر او
مقابله کند﴿وَأَوْحَيْنٰاإِلىٰمُوسىٰأَنْأَلْقِعَصٰاكَفَإِذٰاهِيَتَلْقَفُمٰايَأْفِكُونَ﴾؛ و به موسی(ع) وحی کردیم: عصایت را بینداز.
ناگهان آنچه را جادوگران بهدروغ بافته بودند، بهسرعت بلعید! (أعراف: 117)
موسی(ع)
نیز برای مقابله با تهدید و آزار و اذیت فرعون به بنیاسرائیل پیشنهاد مقابله و
پایداری میدهد و شرایط پيروزى به دشمن را شرح
میدهد و به آنها گوشزد مىكند كه اگر سه برنامه را عملى كنند، قطعاً بر دشمن پيروز
خواهند شد: ﴿قٰالَمُوسىٰلِقَوْمِهِاِسْتَعِينُوابِاللّٰهِوَاِصْبِرُواإِنَّاَلْأَرْضَلِلّٰهِيُورِثُهٰامَنْيَشٰاءُمِنْعِبٰادِهِوَاَلْعٰاقِبَةُلِلْمُتَّقِينَ﴾؛ موسی(ع) به قومش گفت: از خدا یاریبخواهید
و شکیبایی ورزید، یقیناً زمین در سیطره مالکیت و فرمانروایی خداست، آن را به هر کس
از بندگانش که بخواهد میبخشد و سرانجام نیک، برای پرهیزکاران است. (أعراف:128)
این آيه در حقيقت، نقشه و برنامهاى است كه موسى به
بنیاسرائیل براى مقابله با تهديدهاى فرعون پيشنهاد مىكند: نخست اينكه، تكيهگاهشان
تنها خدا باشد و از او يارى طلبند ﴿قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا
بِاللَّهِ﴾، ديگر اينكه به آنها مىگويد که
استقامت و پايدارى پيشه كنيد و از تهديدها و حملات دشمن نهراسيد و از ميدان بيرون نرويد
﴿وَ اصْبِرُوا﴾ و براى تأکید مطلب و ذكر دليل، به آنها گوشزد مىكند
كه سراسر زمين از آن خدا است و مالك و فرمانرواى مطلق اوست و به هركس از بندگانش بخواهد
آن را منتقل مىکند ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها
مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ﴾ و آخرين شرط اين است كه تقوا
را پيشه كنيد؛ زیرا عاقبت پيروزمندانه از آن پرهيزكاران است ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ اين سه شرط كه در زمينه عقيده (استعانت جستن از خدا)،
اخلاق (صبر و استقامت) و عمل (تقوى و پرهيزكارى) است، تنها شرط پيروزى قوم بنیاسرائیل
به دشمن نبود، بلكه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پيروز شوند، بدون داشتن اين
برنامه سه مادهاى امكان ندارد. افراد بىايمان و مردم سست و ترسو و ملتهای آلوده
و تبهكار، اگر هم پيروز گردند، موقتى و ناپايدار خواهد بود. نکته قابلتوجه اينكه،
اين سه شرط هرکدام فرع بر ديگرى است، پرهيزكارى
بدون استقامت در برابر شهوات و زرقوبرق جهان ماده ممكن نيست، همانطور كه صبر و استقامت
نيز بدون ايمان به خدا، بقاء و دوام ندارد (ر.ک: مکارم شیرازی، 1374، ج6، ص 311 و
312). حضرت موسي(ع) همواره قوم خويش را
دعوت به استقامت کرد (یونس،89) و به همراهي خداوند با مجاهدان توجه میداد (شعراء: 62) و زماني كه قوم بنیاسرائیل
لب به شكايت میگشودند به آنان گوشزد مینمود كه استقامت در مسير حق سرانجامش
پيروزي و سرافرازي است (أعراف: 129).
3-1-3.
حضرت یحیی(ع)
خداوند متعال در آیاتی از قرآن کریم از یحیی(ع) یاد میکند و او را تصدیقکنندة کلمهای از خدا و مایه آبروی قومش (آلعمران،
39) و از مخلصین در ایمان به خود میخواند (انعام: 85-87). همچنین بر سه روز از
زندگانی یحیی(ع) درود میفرستد و بر شهید شدن ایشان اشاره دارد: ﴿وَ سَلاٰمٌ عَلَيْهِ
يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا﴾؛ و بر او سلام باد روزی که زاده شد و روزی که میمیرد
و روزی که زنده برانگیخته میشود. (مریم: 15)
كلمه «حياً» تأكيد است براى «يبعث»، يعنى يحيى با
شهدا مبعوث مىشود؛ زيرا قرآن آنها را «زندگان» وصف كرده است؛ ﴿... بَلْأَحْيٰاءٌعِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُونَ﴾(طبرسی،1372، ج15،
ص 152) برخی هم معتقدند مراد حشر او است با شهدا كه متصفاند به حيات (حسینی شاهعبدالعظیمی، 1363، ج8، ص:
154).
يحيى(ع)قربانى مقاومت و
ایستادگی در برابر روابط نامشروع يكى از طاغوتهای زمان خود با يكى از محارم خويش شد؛
او صریحاً اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع و مخالف دستورات تورات است و من به مبارزه
با چنين كارى قيام خواهم كرد. این مقاومت تا جایی ادامه داشت که به شهادت او انجامید
(ر.ک: مکارم شیرازی، 1374، ج13، ص: 30).انسان با گرایشهای
پاك فطري از رذایل بيزار است و اين حس فضيلتجويي است كه آنان را به سمت مقاومت و
پايداري در برابر زشتیها و پستیها به حركت درمیآورد.
2.
2-3. مؤمن آل فرعون
مؤمن آل
فرعون شخصی بود که به دعوت موسی(ع) به خداوند ايمان آورده و از خويشان فرعون بود. در
بعضى احاديث آمده كه پسردایی فرعون و در بعضى ديگر وارد شده كه او پسرعموی فرعون بوده
است (شریف لاهیجی، 1373، ج3، ص: 908). در آیاتی از قرآن کریم از وی یاد میشود؛﴿رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ﴾(غافر: 28) و ﴿وَجٰاءَرَجُلٌمِنْأَقْصَىاَلْمَدِينَةِيَسْعىٰ...﴾(قصص: 20)
خداوند میفرماید:
يعنى مردى از ميان خاصّان و كسانى كه به شريعت موسی(ع) بودند؛ و نسبت دادن او به آل
فرعون از جهت نسب و خويشاوندى و مسكن است، نه ازاینجهت كه آن قوم او را از خود و از
پيروان راه فرعون مىدانستند (خسروی حسینی، 1375، ج1، ص 223).
وی هنگامیکه
از نقشه قتل موسی(ع) توسط فرعون و اطرافیانش باخبر شد در برابر آنان ایستادگی کرد
و گفت: ﴿...أَتَقْتُلُونَرَجُلاًأَنْيَقُولَرَبِّيَاَللّٰهُوَقَدْجٰاءَكُمْبِالْبَيِّنٰاتِمِنْرَبِّكُمْ...﴾؛ آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من خداست؟
و بیتردید از سوی پروردگارتان برای شما دلایل روشنی آورده است؟! (غافر: 28)
و هنگامیکه
مطمئن شد آنان از دسیسه و نقشه قتل موسی(ع) منصرف نمیشوند شتابان بهسوی موسی(ع)
رفته و او را از نقشه فرعونیان آگاه کرد: ﴿وَجٰاءَرَجُلٌمِنْأَقْصَىاَلْمَدِينَةِيَسْعى قٰالَيٰامُوسىٰإِنَّاَلْمَلَأَيَأْتَمِرُونَبِكَلِيَقْتُلُوكَفَاخْرُجْإِنِّيلَكَمِنَاَلنّٰاصِحِينَ﴾؛ و مردی از دورترین [نقطه] شهر شتابان آمد [و] گفت: ای موسی! اشراف و سران
[فرعونی] درباره تو مشورت میکنند که تو را بکشند! بنابراین [از این شهر] بیرون برو
که یقیناً من از خیرخواهان توأم. (قصص:20)
ایشان
بااینکه از درباریان و یا خویشاوندان فرعون بود؛ ولی به سبب ایمان خود به خداوند و
پیامبرش در برابر فرعون ایستادگی و مقاومت نمود و آنان را سرزنش کرد ﴿...إِنَّاَللّٰهَلاٰيَهْدِيمَنْهُوَمُسرفكَذّٰابٌ...﴾(غافر: 28)
3.
3-3. ساحران فرعون
همانطور
که گفتیم، در برابر عصیان، سرکشی و طغیان فرعون و هنگامیکه ساحرانش را برای مقابله
با موسی(ع) فراخوانده بود، خداوند به موسی(ع) نیز فرمان مقابله و ایستادگی با آنان
را میدهد: ﴿وَأَوْحَيْنٰاإِلىٰمُوسىٰأَنْأَلْقِعَصٰاكَفَإِذٰاهِيَتَلْقَفُمٰايَأْفِكُونَ﴾؛ و به موسی وحی کردیم: عصایت را بینداز. ناگهان آنچه
را جادوگران بهدروغ بافته بودند، بهسرعت بلعید! (اعراف:117)
هنگامیکه
موسی(ع) عصایش را انداخت، ناگهان صحنه بهکلی دگرگون شد و رنگها از چهرهها پريد و
بر اركان فرعون ویارانش تزلزل افتاد. عصا ناگهان بهصورت اژدهايى درآمد و با دقت و
سرعت، مارهاى دروغين و وسایل قلابى ساحران را جمع كرد (مکارم شیرازی، 1374، ج6، ص:
294). ساحران با دیدن این معجزه به خداوند متعال و پیامبر او ایمان آوردند و به
سجده افتادند. در این هنگام فرعون با تکبر و سرکشی میگوید که آنان برای ایمان
آوردن باید از او اجازه بگیرند و آنان را تهدید به شکنجه و مرگ میکند: ﴿قٰالَآمَنْتُمْلَهُقَبْلَأَنْآذَنَلَكُمْإِنَّهُلَكَبِيرُكُمُاَلَّذِيعَلَّمَكُمُاَلسِّحْرَفَلَأُقَطِّعَنَّأَيْدِيَكُمْوَأَرْجُلَكُمْمِنْخِلاٰفٍوَلَأُصَلِّبَنَّكُمْفِيجُذُوعِاَلنَّخْلِوَلَتَعْلَمُنَّأَيُّنٰاأَشَدُّعَذٰاباًوَأَبْقىٰ﴾؛ [فرعون] گفت: آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم، به او ایمان آوردید؟ یقیناً
او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس بیتردید دستها و پاهایتان را یکی از
راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد و شما را بر تنههای درخت خرما خواهم آویخت تا کاملاً
بدانید که کدامیک از ما [من یا خدای موسی] عذابش سختتر و پایدارتر است؟! (طه:71)
ولی ساحران
با ایمان حقیقی خود به خداوند متعال، در برابر فرعون مقاومت و ایستادگی میکنند و
چنین پاسخ میدهند: ﴿قٰالُواإِنّٰاإِلىٰرَبِّنٰامُنْقَلِبُونَ*
وَ مٰا تَنْقِمُ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِآيٰاتِ رَبِّنٰا لَمّٰا جٰاءَتْنٰا رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَيْنٰا صَبْراً وَ تَوَفَّنٰا مُسْلِمِينَ﴾؛ گفتند: ما بهسوی پروردگارمان بازمیگردیم [بنابراین ترسی از تو نداریم.]
و تو ما را جز به این سبب به کیفر نمیرسانی که ما به آیات پروردگارمان هنگامیکه
بهسوی ما آمد، ایمان آوردیم. [آنگاه به دعا روی آوردند و گفتند]: پروردگارا! صبر و
شکیبایی بر ما فروریز و ما را درحالیکه تسلیم [فرمانها و احکامت] باشیم، بمیران.
(اعراف: 125-126)
4.
4-3. آسیه
خداوند در قرآن کریم در دو آیه از همسر فرعون
یاد میکند؛ زمانی که نوزاد (موسی) را نزد او میبرند و وی از فرعون درخواست میکند
که نوزاد را نکشد و او را به فرزندی قبول کنند (قصص، 9)؛ و هنگامیکه به سبب
ایمانش، از خداوند درخواست میکند که برایش خانهای در بهشت بنا کند: ﴿وَضَرَبَاَللّٰهُمَثَلاًلِلَّذِينَآمَنُوااِمْرَأَتَفِرْعَوْنَإِذْقٰالَتْرَبِّاِبْنِلِيعِنْدَكَبَيْتاًفِياَلْجَنَّةِوَنَجِّنِيمِنْفِرْعَوْنَوَعَمَلِهِوَنَجِّنِيمِنَاَلْقَوْمِاَلظّٰالِمِينَ﴾؛ و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامیکه گفت: پروردگارا!
برای من نزد خودت خانهای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کردارش رهاییبخش و مرا
از مردم ستمکار نجات ده. (تحریم: 11)
معروف است كه
نام همسر فرعون «آسيه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفتهاند هنگامیکه معجزه موسى
را در مقابل ساحران مشاهده كرد، اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد و از همان لحظه به
موسى ايمان آورد. او پيوسته ايمان خود را مكتوم مىداشت، هنگامیکه فرعون از ايمان
او باخبر شد بارها او را نهى كرد؛ ولى اين زن با استقامت هرگز تسليم خواسته فرعون نشد.
سرانجام فرعون دستور داد دستوپاهایش را با میخها بسته، در زير آفتاب سوزان قرار دهند
و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند، هنگامیکه آخرين لحظههاى عمر خود را مىگذراند دعايش
اين بود: «پروردگارا! براى من خانهاى در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از فرعون
و اعمالش رهائیبخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده»! خداوند نيز دعاى اين مؤمن پاکباز
فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترين زنان جهان مانند مريم قرار داد (مکارم
شیرازی، 1374، ج 24، ص 302).
انبياء
براي رساندن مردم به فضائل و كمال حقيقي و تحقق جامعه مطلوب، با تکیهبر خداوند
يگانه، جاودانه شدن روحشان را يقين داشتند و سرانجام نماد صبر و استقامت شدند و در
هر عصر نيز افرادي به وجود آمدند که با قيادت و رهبري امتي، اين گرایشها و مباني
را به عرصه ظهور رساندند. گرايش به فضیلتها و كمالات عاليه انساني،تشکیلدهنده يك
جامعه مطلوب و به تعبير قرآني، حيات طيبه است كه انگيزه اين جنبشها و حرکتهای جهادي
ميشود.
vi.
4.
نتیجهگیری
در
نظام تربيتي اسلام، بر اساس فطرت توحيدي، انسان گرایشهای متعددي در وجود خود دارد
که سبب میشود برای رسیدن به آنها انگيزه حركت پيدا کند. فضيلتجويي، کمالجویی،
میل به زندگي اجتماعي مطلوب -كه به تعبير قرآن حيات طيبه است- و میل به جاودانه
شدن، گرايشهای نهفته در وجود انسان هستند كه با تربيت صحيح و سعي و تلاش و مقاومت
در برابر مانعها، او را در تحقق فضائل، حفظ كرامت انساني، رسيدن به بالاترين
مرتبه كمالات و دستيابي به زندگي اجتماعي مطلوب یاری مینمایند. بدينترتيب انسان
موحد، صحنههای زيباي رشادت و شهادت را به وجود میآورد تا در اين ميان به حيات
طيبه تحقق بخشد و درنهایت قرب و رضوان الهي و جاودانه شدن را رقم زند. خداوند
متعال با ارسال برگزيدگان مخلص خويش مسير مقاومت و روشهای آنان را براي بندگانش ترسيم
نموده است؛ انبیاء الهی، مؤمن آل فرعون و ساحران فرعون و آسيه و ... از مصادیق
مقاومتاند كه بر اساس همان بنمایههای تربيتي وجود خویش در مقابل مشركان و
ظالمان ايستادگي کردند. پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینیw نیز نمونة روشنی از مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و طاغوت بود و
با پايداري و استقامت بر فضیلتها و با ظهور منجي عالم، مدينه فاضله و حيات طيب
نيز تحقق خواهد يافت.
c.
کتابنامه
قرآن کریم
اختصاصی
پایگاه حوزه نت، «فرهنگ ایثار و مقاومت در قرآن»، 1395، پایگاه اطلاعرسانی حوزه: https://hawzah.net
اعرافی،
علیرضا و دیگران؛ اهداف تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، چ اول، تهران، سازمان
مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1378.
انوری، حسن
و دیگران؛ فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، ۱۳۸۱.
باقری،
خسرو؛ تعلیم و تربیت اسلامی، چارچوب تئوریک و کاربرد آن، چ اول، تهران، هیئت حمایت
از کرسیهای نظریهپردازی، 1391.
______؛
نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان، 1395.
تمیمی
آمدی، عبدالواحدبنمحمد؛ غررالحکم و دررالکلم، چ دوم، قم، دارالحدیث، 1383 ش
حسینی
شاهعبدالعظیمی، حسینبناحمد، تفسیر اثناعشری، تهران، میقات، 1363.
خامنهای،
سیدعلی، «بیانات در مراسم سیامین سالگرد رحلت امام خمینیe»،
1398، پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهایK: http://farsi.khamenei.ir
خسروی
حسینی، سیدغلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، چ دوم، تهران، مرتضوی، 1375.
دهخدا،
علیاکبر؛ لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373.
رسولی،
هاشم؛ تاریخ انبیا، قم، مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهلالبیت÷، 1380.
رهبر،
محمدتقی؛ رحیمیان، محمدحسن؛ اخلاق و تربیت اسلامی، چ سیزدهم، تهران، سازمان مطالعه
و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1385.
زمخشرى،
محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فى وجوه التأویل،
دارالكتابالعربی - بیروت، چاپ سوم، 1407 ق.
شریف
لاهیجی، محمدبنعلی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، 1373.
طباطبايي
سيدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه
علمیه قم، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.
طبرسی،
فضلبنحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو، 1372.
فرهادیان،
رضا؛ مبانی تعلیم و تربیت اسلامی در قرآن و حدیث، چ پنجم، قم، موسسه تحقيقات و نشر
معارف اهلالبيت÷، 1393.
كلینى، ابوجعفر،
محمد بن یعقوب، الكافی، دارالكتبالإسلامیة، تهران، چهارم، 1407 ق.
گلپایگانی،
علی؛ فطرت و دین، چ اول، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380.
مصباح
یزدی، محمدتقی؛ فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگی مدرسه
برهان، 1391.
مطهری،
مرتضی؛ تعلیم و تربیت در اسلام، چ چهل و یکم، تهران، صدرا، 1383.
_________؛
فطرت، چ هشتم، تهران، صدرا، 1375.
مکارم
شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
میرقادری،
سید فضلالله؛ کیانی، حسین؛ «بنمایههای ادبیات مقاومت در قرآن»، فصلنامه
علمی-تخصصی ادبیات دینی، شماره اول، بهار و تابستان، 1391، ص 67 -69.